تکیه اش بر درخت، نگاهش غمگین
لب هایش پر از زمزمه، در ژرفای وجودش غوغا
افکارش پریشان
شاید فکر خودکشی برسر داشت
شاسکولی که در عروسی شام گیرش نیامد
عر عر عر عر
به من میگن خر!
یه عمره که خر هستم!
همیشه باربرهستم!
خر که میگن من هستم!
گوشی موبایل به دستم درحال خواندن هستم!
۰ نظر
۳۰ آبان ۹۲ ، ۱۱:۲۴